-
دلنوشته ی تنها
شنبه 16 مهرماه سال 1390 23:24
می نویسم ..... می نویسم دلنوشته ای تا بدانی چقدر تنهایم ............ تنهای تنهای با تو یا بدون تو نمیدانم ....نمیدانم ... از کجای زندگیم از کجای دلتنگی هایم از کجای ارزو هایم از چه بگویم چه بگویم ؟؟؟؟؟ می گو ید چه بگویم سخنی نیست باز می گوید هر چه می خواهد دل تنگت بگو از چه از کجا از کی از خودم ؟از زمانه یا از مردم...
-
فقط همین ...................... توکل
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1390 01:05
از اخرین باری که نوشتم حدود ۲ هفته میگذره یا شایدم بیشتر یا اصلا شایدم کمتر نمیدونم ثانیه ها دقیقه ها زمان همین طوری میگذره و من اصلا حواسم نیست که بهترین روزای عمرم داره میگذره داره تباه میشه و من خودمم همینطور......... خدایا چکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ کمکم کن خدایا من فقط فقط فقط به تو توکل میکنم و کردم پس خودت...
-
نامه ای به خدا
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 22:12
مسافرم مسافری خسته و تنها در این دیار من همه کس را دارم و هیچ ندارم چه کنم که خسته دل شکسته ام خدا ی خوب و مهربانم کمکم کن بتوانم عشق تو را در دل خودم ان چنان بپرورانم که هیچ کس اجازه ی ورود به این قلب تیره قلب تیره ای که تازه راه خود را شناخته و می خواهد راهی را برود که پروردگارش مولایش اقایش به او نشان دادند ........
-
نوشته ی دل گرفته
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 21:55
سلام امروز اولین روزی که دارم مینویسم یکشنبه۳۰ مرداد سال ۱۳۹۰ مصادف با ۲۱رمضان ۱۴۳۲ و من در حالی که گونه هایم از اشک خیس است مینویسم.....مینویسم از قلب سوخته ام واز خدای خود تنها خدای خود تمنای این را دارم که نیم نگاهی به غنچه ی قلب سیاهم بیندازد تا شاید از پاکی وجود او و نگاه او پاک وسفید شود خدای خدای خوب و مهربانم...