نامه ای به خدا

مسافرم مسافری خسته و تنها در این دیار

من همه کس را دارم و هیچ ندارم چه کنم که خسته دل شکسته ام

خدا ی خوب و مهربانم کمکم کن بتوانم عشق تو را در دل خودم ان چنان بپرورانم که هیچ  کس    اجازه ی ورود به این قلب تیره  قلب تیره ای که تازه راه خود را شناخته و می خواهد راهی را برود که پروردگارش مولایش اقایش به او نشان دادند  .....  نداشته باشد

دلم گرفته :از خودم دنیایم همه و همه ........ کمکم کن خدا

خدایا صدایم را میشنوی ؟ کمکم کن

میدانم که هر وقت گرفتارم سراغ تو را می گیرم و در خانه ی تو را میزنم...

میدانم که هر وقت محتاجم دست هایم را به سویت دراز می کنم...

اما به زمین و اسمانت و به هرچه ستاره در لباس مخملی شب گلدوزی شده قسم که دوستت دارم .

نمیدانم امروز با چه رویی به سراغت امدم . شرمنده ام . ولی باز هم به تو احتیاج دارم

کمکم کن