دلنوشته ی تنها

می نویسم ..... می نویسم

دلنوشته ای تا بدانی چقدر تنهایم ............

تنهای تنهای  با تو یا بدون تو

نمیدانم ....نمیدانم ... 

از کجای زندگیم از کجای دلتنگی هایم  از کجای ارزو هایم از چه بگویم

چه بگویم ؟؟؟؟؟

می گو ید چه بگویم سخنی نیست

باز می گوید هر چه می خواهد دل تنگت بگو

از چه از کجا از کی

از خودم ؟از زمانه یا از مردم شهر ؟

شهری که در ان بزرگ شدم به دنیا امدم زندگی کردم   از چه بگویم ؟

زمان می گذرد به تندی یا شاید هم به کندی  ومن متوجه گذرای زمان نیستم .چه کنم که از تو دورم نمیدانم دورم  دور شده ام یا دورم کردند

تو بگو کدامشان؟ دور بودم ؟

هر چه خواستم داده ای شکر

دلم تنگ است کمکم کن


فقط همین ...................... توکل

از اخرین باری که نوشتم حدود ۲ هفته میگذره یا شایدم بیشتر یا اصلا شایدم کمتر

نمیدونم ثانیه ها دقیقه ها زمان همین طوری میگذره و من اصلا حواسم نیست که بهترین روزای عمرم داره میگذره  

داره تباه میشه و من خودمم همینطور.........

خدایا چکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

کمکم کن خدایا من فقط فقط فقط      به تو توکل میکنم و کردم

پس خودت کمکم کن

کمکم کن تا بتونم برای پدر ومادرم و جامعه ام مفید باشم

فقط همین

نامه ای به خدا

مسافرم مسافری خسته و تنها در این دیار

من همه کس را دارم و هیچ ندارم چه کنم که خسته دل شکسته ام

خدا ی خوب و مهربانم کمکم کن بتوانم عشق تو را در دل خودم ان چنان بپرورانم که هیچ  کس    اجازه ی ورود به این قلب تیره  قلب تیره ای که تازه راه خود را شناخته و می خواهد راهی را برود که پروردگارش مولایش اقایش به او نشان دادند  .....  نداشته باشد

دلم گرفته :از خودم دنیایم همه و همه ........ کمکم کن خدا

خدایا صدایم را میشنوی ؟ کمکم کن

میدانم که هر وقت گرفتارم سراغ تو را می گیرم و در خانه ی تو را میزنم...

میدانم که هر وقت محتاجم دست هایم را به سویت دراز می کنم...

اما به زمین و اسمانت و به هرچه ستاره در لباس مخملی شب گلدوزی شده قسم که دوستت دارم .

نمیدانم امروز با چه رویی به سراغت امدم . شرمنده ام . ولی باز هم به تو احتیاج دارم

کمکم کن

نوشته ی دل گرفته

سلام امروز اولین روزی که دارم مینویسم

یکشنبه۳۰ مرداد سال ۱۳۹۰ مصادف با   ۲۱رمضان ۱۴۳۲

و من در حالی که گونه هایم از اشک خیس است مینویسم.....مینویسم از قلب سوخته ام واز خدای خود تنها خدای خود تمنای این را دارم که نیم نگاهی به غنچه ی قلب سیاهم بیندازد تا شاید از پاکی وجود او  و نگاه او پاک وسفید شود

خدای خدای خوب و مهربانم من و قلب ....... دوست دارم در اسمان صاف تو اسمانی که سراسر پر است از محبت تو  ... دوستی تو... و عشق تو پرواز کنم ولی چه کنم که لایق این نیستم ...

خدایا کمکم کن .......بغض گلوم رو گرفته مغزم از کار افتاده دیگه نمیتونم فکر کنم حتی..........

حتی ...راجع به عظمتت  مهربونیات  چیکار کنم منو جزء بنده هات بدونی خدا

خدا جونم امشب شب ۲۱ رمضان شب قدر و همون شبی که مولا اقا امیرالمومنین به شهادت رسید

خدا جونم امشب میخوام خودت حاجت من و خانوادم و وهمه ی اونایی که حاجت دارن و بدی

یا علی